یادداشت های یک مهاجر افغان

ساخت وبلاگ
گلشهری ها ‌و در کل مشهدی جماعت به (میدان)می‌گویند فلکه اصطلاحی که در هیچ جای ایران باب نیست .گلشهر دو فلکه دارد مثل دو دایره‌ی مو روی سر ادمها .جالب است که این دو فلکه هیچ کدام نام خاصی ندارند . مردم،خود روی آنها نام گذاشته اند فلکه اول و فلکه دوم و باز هم هیچ کس درست مطمئن نیست کدام یک اول هست کدام یک دوم .میدان دیگری هم وجود دارد که کسی آن را به میدان بودن یا فلکه بودن قبول ندارد نامش فلکه آخر هست یا فلکه پاسگاه قدیم .جایی که اتوبوس ها آخرین مسافران خسته شان را انجا پیاده می کنند . از این میدان دو مسیر آدم را به خارج از گلشهر راهنمایی می کند یکی به روستای مستضعفین می‌رود که این روستا هم نامش به ساکنینش نمی خورد مستضعف؟کدام مستضعف ؟آنها کشت و کار و زمین سبزی و گوسفند دارند که کیلویی چهارصد هزار تومان گوشتش را کمتر گلشهری توان خریدن دارد.سمت راست فلکه آخر،آدم را به روستای حلوایی می‌برد. کسی می‌گفت این روستا نامش حلوایی ست اما کدام حلوا ؟ حلوا که شیرین است این جا مثل زهر میماند رفت و امد به آن تلخ و طاقت فرساست.پای پیاده یک مسیر کج و معوج را باید بیایی و بروی هیچ وسیله نقلیه عمومی ندارد و دانش اموزان کوچک با سرهای پایین در صبح علی الطلوع و تاریکی بعد از ظهر ها به خانه و مدرسه می روند چون این روستا مدرسه ندارد و بچه‌ها مجبورند به فلکه آخر بیایند و از انجا به مدرسه شهید جعفری بروند . یک پل در این مسیر وجود دارد نسبتا بزرگ اما در یک دایره‌ی 360درجه‌ای باید در آن بچرخی و به سوی روستا بروی .آن روز با موتور از اینجا می گذشتم ، موتور سواری پیر و فرسوده جلوی رویم بود.او از مسیر کمی منحرف شد کاری که اکثر موتوری ها می‌کنند ، تا زودتر پیچ را پشت سر بگذرانند. اما در روبرو،مرد موتور سوار یادداشت های یک مهاجر افغان...
ما را در سایت یادداشت های یک مهاجر افغان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vebbikasf بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت: 14:28